مرور کتاب سه رساله درباره‌ی تئوری میل جنسی از زیگموند فروید

۱

زیگموند فروید اول میاد واسه‌ی ساختار روانی، انرژی اختصاص می‌ده و می‌گه همونطور که جهان توسط کمیّت‌های انرژی در گردش و تغییره، روان هم از انرژی برای انجام فعالیت‌های روان‌شناختی مثل تفکر، ادراک و یادآوری استفاده می‌کنه و قوانین مکانیکیِ حاکم بر انرژی، در مورد انرژی روانی هم صادقه. منبع اولیه‌اش هم انرژی جسمانیه که از تغذیه حاصل شده و در فرایندی به شکلِ روانی تبدیل شده.

۲

به طور کلّی دو دسته رانه هستن که انگیزه‌ی لازم برای رشد و فعّالیتِ آدمی رو تأمین می‌کنن:
رانه‌های زندگی [اِروس، خدای یونانی عشق و شهوت] که درخدمتِ صیانت نفس، تولیدمثل و اتّصال و اتحاد نوع بشر هستن، و رانه‌های مرگ [تاناتوس، خدای یونانی مرگ] که هدف‌شون تخریب و فروپاشیِ اتّحاد و بازگردوندنِ موجود زنده به نیستیِ قبل از تولّده؛ چرا که زندگی دایره‌وار به مرگ منتهی می‌شه. فروید از بین رانه‌های زندگی، رانه‌ی جنسی و از بین رانه‌های مرگ، رانه‌ی پرخاشگری رو قدرتمندترین و فراگیرترین‌شون می‌دونه (تمرکز این کتاب صرفاً روی رانه‌های زندگی و خصوصاً جنسیه)
نکته: غریزه‌ها (گرسنگی، آمیزش جنسی و…) همون نیازهای جسمانی اولیه هستن که در ساختار ژنتیکی ما و حیوانات وجود دارن. بعضی جاها غریزه رو با رانه‌ی فرویدی یکی درنظر می‌گیرن، امّا به‌نظرم رانه درواقع نمودِ ذهنیِ غریزه و تغییر و تحوّلاتی هست که به‌لحاظ روانی بهش اعمال می‌شه. در حقیقت رانه در انتخاب اُبژه و ابزار، خیلی متنوع‌تر و گسترده‌تر از غریزه عمل می‌کنه.

۳

رانه‌ها از چهار بخش تشکیل می‌شن:
منبع: همون تکانه‌های جسمی هستن، بخش‌هایی از بدن که در اثر تحریک دچار تنش شدن.
هدف: هدف رانه درواقع رفعِ تنش و نیاز جسمی و برگردوندن بدن به آرامش اولیه‌ی قبل از تنشه [به قولی به حالتِ نیروانا] که فروید بهش اصلِ لذّت می‌گه و اعلام می‌کنه که هدفِ غاییِ تمام رانه‌های زندگی تحقّقِ اصل لذّته.
ابزار: وسیله یا اُبژه‌ای که رانه به کمکش، می‌تونه به هدف نهاییش برسه.
نیرو: اگر رانه رو کمانی درنظر بگیریم که قراره تیر (انسان) رو به نقطه‌ی مشخصی پرتاب و هدایت کنه، نیرویی که برای کشیدن زِه کمان لازمه، همون انرژیِ روانیه. فروید می‌گه ماهیّت انرژی‌ای که درخدمت رانه‌های زندگی قرار می‌گیره، جنسیه و اسمش رو لیبیدو (برگرفته از واژه‌ی آلمانیِ لیبِن به معنای عشق) می‌ذاره. امّا راجع به ماهیتِ نیرو و انرژیِ رانه‌های مرگ حرفی نمی‌زنه؛ اگرچه برخی روان‌کاوای فرویدی برای مشخّص کردنش از واژه‌ی مورتیدو یا دِسترودو استفاده کردن و ایده‌ش رو گسترش دادن.
نکته: لیبیدو به خاطر حالتِ فاعلیش چه در مردان و چه در زنان ذاتاً مذکّره، با این حال این شکلِ فاعلی بنا به دلایل مختلف در زنان با مانع مواجه می‌شه.

۴

عمده‌ی برانگیختگی‌های جنسی از نواحیِ «شهوت‌زا» در بدن ناشی می‌شن که شامل دهان، مقعد و آلت جنسی هستن.
به این ترتیب فروید مراحل رشدِ کودک رو براساس اعضای بدن معرّفی می‌کنه:

مرحله‌ی دهانی: تو سال اوّل زندگی، کودک به واسطه‌ی تغذیه از سینه‌ی مادر به لذّت و هیجان جنسی می‌رسه و بعد از قطع شیردهی، به مکیدن انگشت روی میاره. فردی با شخصیتِ دهانی، بیشتر به مکیدن شست، پرخوری، نوشیدن مشروبات و کشیدن دخانیات متمایله.
نکته: تو مرحله‌ی شیر خوردن، کودک موقّتاً از ابژه‌ی بیرونی واسه رفع تنش استفاده می‌کنه، امّا ازون به بعد _تا قبل از عقده‌ی اُدیپ/اِلکترا_ وارد حالت خودْشهوی (اتواِروتیسم) می‌شه و با کمک رانه‌ی صیانتِ نفسِ ایگو، خودش رو به عنوان ابژه و ابزار رفع میل جنسی انتخاب می‌کنه.

مرحله‌ی مقعدی: از یک تا سه سالگی اتّفاق می‌افته و کودک از طریق نگه‌داشتن و خروج مدفوع، به لذّت جنسی می‌رسه. شخصیتِ مقعدی، بیشتر دچار وسواس نظم و نظافت می‌شه و بخل و خساست تو رفتارش نمایان‌تره.

مرحله‌ی ذکری: از سه تا پنج سالگی ادامه پیدا می‌کنه و اینجا کودک با دستکاری آلت و استمنا، لذّت جنسی رو تجربه می‌کنه. شخصیتِ ذکری، تمایل زیادی به قدرت‌نمایی تو رابطه‌ی جنسی داره (راجع به این تیپ شخصیت خیلی صحبت نشده)

اواخر این مرحله عقده‌ی اُدیپ (در پسر) و اِلکترا (در دختر) شکل می‌گیره:
پسر به لحاظ جنسی به مادرش علاقه‌مند می‌شه و می‌خواد این ابژه رو تصاحب کنه و رقیبش (پدر) رو حذف کنه؛ امّا در مواجهه با پدر، با تهدیدِ اخته شدن روبه‌رو میشه (قبلاً درحین استمنا با این تهدید مواجه شده و از طرفی درگیر این تصوّره که دخترا هم آلت مردونه داشتن و حتماً اخته شدن). اینجا پسر شروع به همانندسازی با پدر می‌کنه و بیخیال مادرش می‌شه.
دختر هم درابتدا به مادرش علاقه‌مند می‌شه امّا کشف می‌کنه که مادرش ذکر نداره، پس موجودی کم‌اهمیت‌تر از پدره. درنتیجه به خاطر ذکر نداشتن خودش، نسبت به مادرش کینه‌ای می‌شه و پدرش رو به عنوان ابژه‌ی عشق انتخاب می‌کنه. در واقع دختر تو خیالش، دنبال حامله شدن از پدرشه، چرا که بچه‌ی توی شکمش رو جایگزین فقدان آلتش می‌کنه. ولی دختر به مرور به درکِ بیشتری از مردای دیگه به عنوان آبستن‌کننده‌های بالقوه می‌رسه و ابژه‌ی خودش رو تغییر می‌ده.
نکته: فروید می‌گه که جنسیت کودک تو این سه مرحله، «چندریختیِ منحرف»ـه؛ ینی اینکه مجموعه‌ی پراکنده و جداگونه‌ای از غرایز مختلفه که هنوز یکپارچه نشده و تو این بین، عناصر غریزی سادیستی و مازوخیستی، همجنس‌گرایی، عورت‌نمایی، چشم‌چرانی و فِتیشی به چشم می‌خوره. درنتیجه تو این سه مرحله، احتمال زیادی وجود داره که کودک بر اثر وجود مانع و یا افراط در لذّت‌جویی جنسی، به انواع انحرافات جنسی کشیده بشه و لیبیدو تو یکی ازین مراحل تثبیت بشه و از رشد و گذار به مرحله‌ی بعدی بازبمونه. این تثبیت و یا بازگشت به دوره‌های اولیه تو بزرگسالی خودش رو نشون می‌ده. درنتیجه فرد یا مجبور می‌شه به انحراف جنسیش عمل کنه، یا سرکوبش کنه و نوروتیک بشه.

مرحله‌ی نهفتگی: از پنج سالگی تا بلوغ پدیدار می‌شه و تو این دوره، لیبیدو به سطح پایین و ضعیفی می‌رسه.

مرحله‌ی تناسلی: از شروع دوران بلوغ آغاز می‌شه و با یکپارچگی و تمرکز غرایز جنسیِ پراکنده‌ی کودکی در ناحیه‌ی تناسلی، شخص کاملاً از حالت خودْشهوی [خوداتّکایی] درمیاد و آماده‌ی انتخاب ابژه‌های جنسی بیرونی می‌شه که این ابژه‌ها از قضا شباهت زیادی به مادر (برای پسر) و یا به پدر (برای دختر) خودش دارن.

۵

این کتاب _که بعد از «تفسیر خواب» مهم‌ترین کتاب فروید محسوب می‌شه_ از سه بخش تشکیل شده: بخش اوّل راجع به انحرافات جنسی و نحوه‌ی تشکیل‌شون حرف می‌زنه، بخش دوّم مراحل رشد جنسیِ کودک رو توضیح می‌ده و بخش سوّم هم درباره‌ی مرحله‌ی تناسلی و بلوغ، و نحوه‌ی انتخاب اُبژه‌ی جنسیِ عشق صحبت می‌کنه.

درمورد زیگموند فروید حرفای زیادی برای گفتن دارم؛ ولی تا جایی که مربوط به این کتاب بشه، خلاصه‌ش اینه که نظرات فروید راجع به تقسیم‌بندیِ مراحل رشدِ روانی‌جنسی در کودکان و تیپ‌های شخصیتیِ وابسته بهشون در بزرگسالی، از کمترین پشتوانه‌ی علمی برخوردارن و روانکاوی فرویدی تو حیطه‌ی روانشناسی رشد دیگه نقش مهمی بازی نمی‌کنه و به تاریخ پیوسته. با این حال، من معتقدم که نباید به حرفای فروید گوش داد، بلکه باید به چشماش نگاه کرد. و چیزی که از چشمای فروید می‌شه تو این کتاب یاد گرفت، اینه که کودکان هم زندگی جنسی فعال و البته پنهان دارن؛ پذیرفتن چنین موضوعی برای عموم مردم کماکان چالش‌برانگیزه، شاید به این دلیل ساده که عمل جنسی همیشه با فعالیتهای دستگاه تناسلی بعد از بلوغ تداعی می‌شه و سکشوالیتی تعریف محدود و متمرکزی داره. هنوز که هنوزه کمتر کسی باور داره که یه بچه می‌تونه تنش‌های جنسی رو احساس کنه، در جهت رفع تنش‌هاش رفتارهای سکشوال از خودش بروز بده و بعد از رفع تنش احساس لذت رو تجربه کنه؛ اونم به صورتی که کاملاً به تحریک آلتی نامربوط باشه.
یکی از مفاهیمی که توی بررسی سبب‌شناسی انحرافات جنسی مطرح شده، «کودک شهوت‌زده»ست؛ بچه‌ای که تو سنین پایین، درمعرض تجارب شدیدی از تحریک و ارضای تنش جنسی قرار گرفته، به‌طوری که ابتدا باعث فراخوانی و بعد موجب تقویت و تثبیت رفتارهای جنسی نامتعارف در کودک شدن. و جالبه که خیلی ازین تجارب شدید _مثل درِ باسن بچه زدن، تنقیه کردن و حتی توهین کلامی_ در ظاهر تجربه‌های غیرجنسی به حساب میان. یادمه چندوقت درمورد کِیس جالبی، شرح‌حال می‌خوندم؛ یه مرد 34 ساله به‌خاطر مشکل نعوظ در حین رابطه‌ی جنسی با همسرش به کلینیک مراجعه کرده بود. مشکل اینجا بود که این مراجع فقط تو یه حالت می‌تونست به تحریک و ارگاسم برسه، اونم وقتی که همسرش در قالب نوعی فانتزی برده‌وار، دست و پاشو محکم به تخت می‌بست و مرد با درماندگی بهش التماس می‌کرد. بعداً تو معاینه‌ی بالینی مشخص شد که این آدم یه تجربه‌ی جالبی تو کودکی داشته؛ به این صورت که پرستار بچه‌ای که ازش مراقبت می‌کرد، همیشه در قالب بازی مدام دست‌وپای کودک رو به تخت می‌بست و تا حد مرگ قلقلکش می‌داد. جوری که کودک باید التماس می‌کرد تا پرستار رو متوقف کنه و ازون شرایط پرتنش خلاص بشه. سوال اینجاست که آیا یه تماس پوستی ساده مثل قلقلک دادن رفتاری جنسی برای کودک محسوب می‌شه؟ فروید معتقده که اگه تعریفت رو از سکشوالیتی بازتر کنی، بله. می‌شه.

لینک‌های دسترسی به پادکست:
https://gavaznpodcast.com/links

مرور کتاب سه رساله درباره‌ی تئوری میل جنسی از زیگموند فروید
برچسب گذاری شده در:                 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.