S01 E04- روان‌بازان دنیای باستان‎
S01 E04- روان‌بازان دنیای باستان‎
/


روانشناسی گذشته ی درازی داره، ولی تاریخش کوتاهه. _ نقل‌قول از هرمان ابینگهاوس، روانشناس تجربی

سلام رفقا، به اپیزود چهارم از اولین فصلِ پادکست گوزن خوش اومدین. من سهیل اشراق هستم، میزبان شما و گوینده‌ی این برنامه؛ اینجا هم پادکست گوزنه، جایی که توش قراره پازل شخصیت رو با شما حل کنم. در این مسیر قصد دارم تا شخصیت ایده‌آل رو از ابعاد مختلف بررسی کنم و راهکارهایی هم برای ایجاد همچین شخصیتی ارایه بدم. برای رسیدن به این مقصود از علم روانشناسی کمک میگیرم و سعی میکنم تا با استفاده از نظریه‌های مختلف، تیکه‌های این جورچین رو سر جاش قرار بدم. پادکست گوزن جست و جویی برای یافتن پاسخ این سواله که: گوزن بودن یعنی چی و چطور میشه گوزن شد؟

توی اپیزود چهارم ما بالاخره وارد تاریخ میشیم تا سرگذشت روانشناسی رو از لحظه ی تولدش تا به امروز مرور کنیم و البته حرکتمون رو از تمدنهای کهن و باستانی شروع میکنیم. اول سراغ چین باستان میریم و با چندتا از مهمترین متفکران و ایده هاشون آشنا میشیم. ایستگاه بعدی ما، بین النهرینه. تو بین النهرین، سعی میکنیم نگاه کوتاهی به سیستم اعتقادیشون بندازیم و ببینیم که مفاهیم روانشناختی در این سیستم چطور نمود پیدا میکردن. بعدشم اونجا رو به مقصد مصر باستان ترک میکنیم. در مصر، از منظره ها لذت میبریم و سیر پیشرفت علم رو تماشا میکنیم. پس از مصر، گشت کوتاهی در هند میزنیم و بعد از اون هم، یه سری به عبریها و پارسیها میزنیم تا در نهایت، به مهد رشد و شکوفایی اندیشه ی بشر، یعنی یونان باستان برسیم. با من همراه باشین.

فرض کنید که دارید تو 15000 سال قبل زندگی میکنید. زندگیتون چه شکلیه؟ قاعدتا در طول زندگیتون وقایعی مثل رعد و برق، رنگین کمون، تولد، مرگ، رویا، زلزله، سیل، خشکسالی و موارد مشابهی رو تجربه میکنید. اینها اتفاقاتی ان که تاثیر مستقیمی بر زندگی شما میذارن و طبیعیه که بخواین به نحوی اونارو توجیهشون کنین. ولی چجوری توجیهشون میکنین؟ یه سری ازین اتفاقاتی که گفتیم رو حتی آدمای امروزی هم نمیتونن به راحتی توضیح بدن، ولی حداقل این اطمینان هست که دانشمندامون دانش و ابزار لازم برای توجیه این اتفاقات رو دراختیار دارن و ما میتونیم در آرامش و بدون ترس به زندگیمون ادامه بدیم. ولی شما به عنوان انسان 15000 سال پیش، این آگاهی رو دراختیار ندارین.

تلاشهای اولیه ی انسانها برای توضیح اتفاقات طبیعی، با فرافکنی ویژگیهای انسانی به طبیعت انجام میشد. مثلا آسمان یا زمین عصبانی میشد و آروم میگرفت، درست مثل انسان. این تصور که طبیعت زنده هست و جان داره، جاندارپنداری (آنیمیسم) نامیده میشه، و به فرافکنی ویژگیهای انسانی به طبیعت، انسان انگاری (اَنتروپومورفیسم) گفته میشه. هر دوی این رویکردها در جهت تلاش انسانهای ابتدایی برای معنی دادن به زندگی بودن. این انسانها بین چیزهای جاندار و بی جان یا بین چیزهای مادی و غیرمادی تمایزی قائل نمیشدن.

علاوه بر اینها، رویکرد دیگه ای هم وجود داشت که فرض میکرد در هر چیزی از جمله انسان، روح وجود داره و این ارواح مثل هر چیزی واقعیت خودشونو دارن. اتفاقات طبیعی به صورت تمایلات ارواح دیده میشدن. کلمه ی روح از عبارتی لاتین به معنای جان گرفته شده. کلمه ی جان که بعدا به روح و البته روان تغییر پیدا کرد، همون چیزیه که وقتی وارد میشه زندگی میبخشه و وقتی خارج میشه مرگ اتفاق می افته. این روح زندگی بخش، گاهی اوقات، مخصوصا موقع خواب، میتونست موقتا بدن رو ترک کنه و دوباره بهش برگرده. حتی وقتایی که انسان خواب یه آدم مرده رو میدید، فرض میشد که اون شخص مرده هنوز در قالب روح وجود داره، چون اعتقاد بر این بود که اگر بشه به چیزی فکر کرد، پس اون چیز حتما وجود داره؛ رویکرد دیگه ای که شی انگاری نامیده میشه و میدونید که حتی امروزه هم تو جهان بینی بعضی افراد، چنین رویکردی همچنان باقی مونده. بر مبنای شی انگاری، هر چیزی که ذهن قادر به تصورش باشه، واقعیه؛ درنتیجه همین خیالبافی و رویابینی ذهن، خرافه های مختلفی مثل شیاطین و ارواح و هیولاها و حتی خدایان رو پدید آورد که بعدا برای توضیح دادن اتفاقات طبیعی توسط انسانها بکار گرفته شدن.

از طرفی، چون تصور میشد که ارواحی با ویژگیهای انسانی وجود دارن، منطقی بود که انسانها سعی کنن با این ارواح ارتباط برقرار کنن و روشون تاثیر بذارن. مثلا، اگه روحی باران خیلی زیاد یا خیلی کمی فراهم میکرد، آدما سعی میکردن تا این روح رو قانع کنن که رویه شو عوض کنه. از طرفی، تصور بر این بود که انسان بیمار توسط ارواح شیطانی تسخیر شده و باید کاری میکردن تا اون روح، بدن بیمار رو ترک کنه. برای اینکار از شیوه های متنوعی استفاده میکردن که جادوگری نامیده میشد. این کارها باعث میشدن تا انسانهای ابتدایی احساس کنن که مقداری بر سرنوشت خودشون کنترل دارن. انسانها همیشه نیاز داشتن که طبیعت رو شناسن، پیشبینی کنن و روش کنترل داشته باشن. جاندارپنداری، انسان انگاری، جادوگری، مذهب، فلسفه و حتی علم، همه و همه تلاشهایی برای ارضای این نیاز انسان ان.

داستان روانشناسی هم تو اسناد و دست نوشته‌های باستانی باقیمونده از همین انسانهای ابتدایی مثل وداهای هندوها، تلمود عبریها، اوستای زرتشتیان، و اشعار و داستانهای حماسی یونان باستان مثل ایلیاد، شروع میشه. نوشته های کهن تو زمینه ی روانشناسی نظری و عملی، حرفهایی برای گفتن دارن. ازونجایی که فرهنگهای اولیه در انزوای فکری و فیزیکی ایجاد شدن و گسترش پیدا کردن، روانشناسی اونها مثل دوره های جدیدتر همیشه منسجم و یا خطی ظاهر نمیشده. اما با وجود ناپیوستگیهای موقتی، مهمه که داستان روانشناسی کهن رو تو این تمدنها کاوش کنیم.

تو یه زمینه یابی از تاریخ اجتماعی روانشناسی چین، متیِس پتزولد، مورخ برجسته، توجهات رو به سمت حساسیت ویژه ی روانشناسی به تاثیرات ایدئولوژیک و سیاسی جلب کرد. تفکر روانشناختی اولیه تو چین به جهانبینی بزرگتری که حول محور عدد 5 سازماندهی شده بود، گره خورده بود. چینیها به 5 عنصر پایه ای چوب، آتش، فلز، زمین، و آب باور داشتن. تو کارهای اولیه روی حسها، اونها قدرتهای پنج ارگان پایه ای، شامل گوش، چشم، بینی، دهان، و بدن رو کاوش کردن. چینیهای باستان معتقد بودن که ارگانهای حسی با حسهای شنوایی، بینایی، بویاایی، چشایی، و لامسه هم ارزن. دانشمندای آسیای باستان همچنین رنگها، بوها، صداها، مزه ها، و بافتها رو هم حول محور عدد 5 سازماندهی میکردن. مثلا، اونها پنج مزه ی شیرین، ترش، شور، تلخ، و اسیدی رو شناسایی کردن. رنگهای پایه ای شامل سبز، قرمز، زرد، سیاه، و سفید بودن. بوهای پایه ای هم به عنوان سوختنی، معطر، بزمانند، ترشیده و فاسد درک میشدن. پیشرفتهای های آتی هم شامل تلاشهایی برای شناسایی هیجانات پایه ای، بخشهای بدن، و فضیلتها میشد. براساس یک طبقه بندی اولیه، هیجانات پایه ای به صورت خشم، شادی، میل، غم، و ترس طراحی شدن.

عدد 5 همچنین راهنمای تحلیل روابط انسانی بود. متفکر برجسته ی چینی، کنفوسیوس، اینو مطرح کرد که انواع مختلف روابط انسانی شامل فرمانگزار و فرمانبردار، پدر و پسر، برادر بزرگتر و برادر کوچکتر، شوهر و همسر، و بین دو دوست میشن. همونطور که حدس زدید، عدد پنج تو این مورد، تاکید پدرسالارانه تو فرهنگ چینی رو به تصویر میکشه. کنفوسیوس به زندگی اخلاقی و هارمونی بین افراد علاقمند بود. اگرچه او انسانگرای بزرگی بود، اما تعالیمش برای توسعه ی برخی علوم زیان آور بود. مثلا، باور کنفوسیوس مبنی بر مقدس بودن بدن، عمل کالبدشکافی رو برای قرنها عقب نگه داشت.

یکی از بزرگترین فلاسفه ی چینی، سون تزو، گاهی با ارسطو، فیلسوف یونانی مقیسه شده. سون تزو مشابه ارسطو، طبیعت گرایی بود که بر قاعده مندی و نظم و ترتیب طبیعت تاکید میکرد. اون در دفاع از روشهای تجربی و عقلانی استدلال کرد و با خرافات مخالف بود. به گفته ی سون تزو، ما نمیتونیم روی مداخلات الهی حساب باز کنیم چرا که طبیعت مسیر خودشو میره.  با چنین طرز فکری، منطقی نیس که برای بارون دعا بخونیم چرا که پدیده ی طبیعی قابل کنترل نیس. سون تزو مدافع نیرومند یادگیری و پیشرفت شخصی هم بود. او معتقد بود که طبیعت پایه ای انسان شرّه، ولی ما میتونیم نیکی رو از طریق آموزش و تربیت بدست بیاریم.

مفاهیم یین و یانگ، روانشناسی و فلسفه ی چین باستان رو تحت سلطه دراورد. در ابتدا، یین و یانگ به عنوان نیروهای کیهانی ناسازگار تلقی میشدن، ولی متفکران بعدی اونها رو متضاد و در عین حال مکمل همدیگه دونستن. یانگ با کیفیتهایی مثل نیرو، سختی، مردانگی، گرما، و خشکی مرتبطه. یین هم با کیفیتهایی مثل سستی، نرمی، زنانگی، سردی، و رطوبت همراهه. بهزیستی روانی و جسمی و همچنین توازن اجتماعی به تعادل بین یین و یانگ بستگی داره. طب چین باستان در جهت بازیابی و حفظ این توازن اساسی عمل میکرد.  مثلا، طب سوزنی برای تحریک یا تخلیه ی جریان نوعی انرژی به نام «چی» طراحی شده بود که برای حفظ تعادل  سلامت ضروری بود. درمانهای دیگه شامل رژیم غذایی، گیاهان دارویی، و فعالیتهای منظمی مثل تای‌چی، بر بازیابی تعادلی از نیروهای یین و یانگ تمرکز میکردن. مثلا آرتورو کاستیگلیونی، مورخ پزشکی، به اهمیت ارگان درمانی با بیان اینکه جنگجویان خون یا جگر ببر رو میخوردن، اشاره کرد. گویا اعتقاد بر این بود که مصرف خون یا جگر ببر، نیروی یانگ رو در جنگجو افزایش میداد و باعث بالا رفتن شجاعت میشد.

دانشمندان چین باستان همچنین بر اهمیت فرایندهای شناختی پافشاری میکردن. در تفکر چینی، ذهن نقش غالب رو بازی میکنه، در حالی که بدن به منزله ی خدمتگزار ذهن تلقی میشه. با این وجود، این موضوع بر نوعی جدایی رادیکال درمورد ذهن و بدن دلالت نمیکنه چرا که فرایندهای ذهنی درون بدن پرورش پیدا میکنن. ذهن و بدن درهم تنیده و جدایی ناپذیرن. تفکر چینی منجر به ظهور روانشناسی فیزیولوژیکی شد که در اون ذهن به اندازه ی بدن اهمیت داشت.

بین النهرین یکی از بزرگترین تمدنهای روزگار باستان محسوب میشه. برای قرنها، فرهنگ اونها تاثیر گسترده ای رو بر ملتهای دیگه در حوضه ی رودخانه ای مدیترانه گذاشتن. اقتدار ایده های بین النهرینی بر سنت فکری یونانیان، مصریان، یهودیان، و اعراب اثر موندگاری گذاشته.

بین النهرینیها ریاضیات، جغرافیا، اخترشناسی، حقوق، طب، و زبان رو مطالعه میکردن. نویسندگی هنر مهمی در بین شهروندای ماهر و فرهیخته بود. در طول قرن اخیر هم، دانشمندان بسیاری از نوشته های خط میخی بین النهرینیها رو که بر روی کتیبه های رسی حک شده بودن (مثل حماسه ی گیلگمش و قانون حَمورابی) رمزگشایی کردن.

هزاران خدای کوچیک و بزرگ، در سیستم عقیدتی بین النهرینیها نفوذ داشتن. باور بر این بود که خدایان بر هر چیزی از رویدادهای کیهانی تا عوارض مالیاتی حکمرانی میکنن. خدایان بین النهرینی، گاهی دوستانه و گاهی هم خصمانه، در کالبد انسان ظهور میکردن و درگیر امور انسانی میشدن. کمکهای خدایان از طریق مناسک جادویی، دعاها، وردخونی، و روشها و قدرتهای ویژه ی روحانیون و طبیبا برانگیخته میشدن.

دنیای شیاطین، قدرت خدایان بین النهرینی رو به چالش میکشید و انسانیت رو تهدید میکرد.  فرانز الکساندر و شلدون سِلِسنیک، مورخان روانپزشکی، اشاره میکنن که  هر بیماری ای، شیطان مخصوص به خودشو داشت. مثلا دیوانگی توسط شیطانی به نام ایتا ایجاد میشد. داروهای خاص (مثل گیاهان معینی که قدرت کشتن شیاطین رو داشتن)، اعترافات، مناسک جادویی، و رویه های دیگه ای که برای بازیابی هماهنگی بین نیروهای الهی طراحی شده بودن، میتونستن این شیاطین رو از بدن انسانها بیرون بکشن. بین النهرینی ها هم بر درمان و هم بر پیشگیری تاکید میکردن. طلسمها، نمادهای دینی، و رفتارهای فضیلتمندانه میتونستن شیاطین رو دور نگه دارن. در راستای عقاید حاکم بر اون دوره، متاسفانه عمل خردمندانه این بود که از زنان دوری بشه، چرا که معتقد بودن زنها قدرت ایجاد تسخیر شیطانی دارن.

بین النهرینیها توصیفات دقیقی از بیماریها مثل صرع ارائه دادن و اخترشناسیشون هم به شکل بسنده ای پیشرفت کرده بود تا اجازه ی پیشبینی کسوف و خسوف رو بهشون بده. اونها به آناتومی انسان و حیوان علاقمند بودن و ظرافتهای ریاضیاتی جالبی از خودشون نشون میدادن. مثل فرهنگهای اولیه ی دیگه،  بین النهرینیها مخلوطی از علم و خرافات رو برای توضیح دادن دنیا ارائه میدادن.

تو خیلی از تمدنهای باستانی، علم نمیتونست به راحتی از دین جدا بشه. تو مصر باستان،  نقطه نظرهای رایج دینی بر بسیاری از ایده های روانشناسی تاثیر میذاشت. وقتی صحبت از دین بود، مصریان چندخداپرست مشکلی در پیدا کردن چیزهای پرستیدنی نداشتن. تنوعی از گیاهان و جانوران، خورشید، ماه، ستارگان، رودخانه ها، کوه ها، و حتی آدمها به عنوان اشیای پرستش بکار گرفته میشدن. اعتقاد به جاودانگی نقشی مرکزی در ادیان مصری داشت، که هنر مومیایی سازی و تولید لباسهای تدفین بر اساس این باور شکل میگرفتن. عقیده بر این بود که سالم نگه داشتن جسد منجر به افزایش توانایی روح در بقای پس از مرگ میشه و به آب و هوا اجازه میده تا اون رو به سمت جاودانگی انتقال بده.

بسیاری از متفکران باستان بین شناخت و فعالیت قلب ارتباط مشاهده کردن. به طور واضحی معلوم بود که رگهای خونی، قلب رو به تمام بدن متصل کردن. در نتیجه، شواهد زیادی نشون میدن که مصریان به جای مغز، قلب رو به عنوان جایگاه فعالیت شناختی درنظر میگرفتن. علیرغم اعتقادشون مبنی بر اینکه مغز خدمت گزار قلب هست، مصریان باستان همبستگی هایی رو بین صدمات وارد به سر و اختلالات گفتار، حافظه، و حرکت مشاهده کردند. در واقع، مصریان باستان ظاهرا اولین کسایی بودن که توصیفی از مغز رو ارائه دادن. کاستیگلیونی در اثر کلاسیکش به نام تاریخ پزشکی، پیشنهاد میکنه که برخی مصریان مغز رو به عنوان منبع فعالیت ذهنی ادراک میکردن.

لَوِر، مورخ روانشناسی، اشاره میکنه که مصریان روی اهمیت نامها تاکید میکردن. یک شیء و اسمش، انقدر هویت نزدیکی در اشتراک دارن که نفرین یا تخریب اون اسم، میتونه اهمیت روانشناختی بزرگی در خودش داشته باشه. این اهمیت مصریان به نامها احتمالا بعدها به فرهنگ متاخر یهودی هم انتقال پیدا کرده.

زنان مصری رتبه ی اجتماعی بالاتری نسبت به همتاهاشون در سایر فرهنگهای باستانی و حتی مدرن داشتن. زنان دفاتر سیاسی رو اداره میکردن، در صورت تمایل اقدام به جفت یابی میکردن، صاحب دارایی شخصی بودن، خودشون برای ازدواج کردن خواستگاریهای رسمی انجام میدادن، و بطور کلی، قدرت قابل ملاحظه ای توی خونه هاشون داشتن. اگرچه فراعنه و برخی شهروندان ثروتمند صاحب حرمسرا بودن، اما به هر حال زنان از رتبه ی اجتماعی و قدرت بینظیری در اکثر خانواده های تک همسری بهره مند بودن.

مشخصه ی بارز تمدن مصر مهندسی برترش بوده. حتی در قرن بیست و یکم، ما هنوز که هنوزه از ساختار کانالها و اهرامشون حیرت زده میشیم. اما علم مصری، صرف نظر از هندسه‌ش، حرفی برای گفتن نداره. طب مصری مخلوطی از مشاهدات و خرافات بود. اونها معتقد بودن که حشرات، کثیفی، و شیاطین بیماریهارو پخش میکنن. اونها بیماری رو با مراسمات، وردخوانی، استراحت، جراحی، تنقیه، و داروهایی که برای بلعیدن یا استفاده های خارجی طراحی شده بودن، درمان میکردن. داروها از گیاهان، عسل، مدفوع حیوانات، روغن، خون و ارگانهای حیوانی ساخته میشدن. مصریان تاکید زیادی روی بهداشت و ختنه سازی منظم و ضدعفونی کردن آلت تناسلی زنان داشتن. الکساندر و سِلِسنیک میگن که مصریان اختلال هیجانی رو شناسایی کردن که یونانیان بعدها اسمشو هیستری گذاشتن. هیستری، اختلال هیجانی زنانه ای بود که طبق باورها از سرگردان شدن رَحِم زن داخل بخشهای دیگر بدن زن ایجاد میشد. دکترهای مصری آلت تناسلی زنان رو برای بازگرداندن رَحِم به جای اصلی خودش با بخار و دود ضدعفونی میکردن. این توضیح برای اصطلاح هیستری (که از واژه ی یونانی رَحِم، یعنی هیسترون گرفته شده) برای قرنها پابرجا بود، حتی در اواخر قرون وسطی.

برخی از قدیمیترین تمدنها، در جایی قرار داشتن که امروزه به عنوان هند و پاکستان شناخته میشن. بعضی فرهنگهای اولیه خانه های خوش ساختی داشتن که از زهکشی فاضلاب، خیابان، مغازه، و حمام بهره مند بودن. انسان شناسها تنوعی از ظروف مسی و برنزی و سفالی به همراه زیورآلات و اسلحه های مسی باقیمونده ازین تمدنهارو کشف کردن.

در اون دوران، تفکر روانشناختی در هند و پاکستان کنونی شکوفا شد. ما میتونیم مضامین روانشناختی ای که در وداهای باستانی، قدیمیترین کتاب مقدس هند، نام برده شدن رو پیدا کنیم. اصطلاح ودا به معنی دانش هست. اگرچه هندوهای ارتدکس قدمت این کتاب رو به اندازه ی قدمت دنیا میدونن، ولی مورخان زمان تولد این کتاب رو به حدودا سال 1000 قبل از میلاد نسبت میدن. وداها، دانشی فلسفی رو دربر دارن که تحت عنوان اوپانیشادها شناخته میشن.

آیه های انتخاب شده از وداها و اوپانیشادها یک نگاه اجمالی از عقاید هندیان اولیه درباره ی روانشناسی بهمون ارائه میدن. همونطور که جلوتر میبینیم، یونانیان درمورد برتری حسها دربرابر تفکر بحث کرده ان. ولی تو فلسفه ی هند باستان، نه حسها و نه تفکر قابل اعتماد نیستن. هندیان باستان بر احترام به رمز و راز زندگی تاکید میکردن و به شهود و رشد حساسیتهای معنوی تشویق میکردن. افرادی که بیش از حد درگیر دنیاشون میشدن، هشیاری غلط، میل غیرعادی، و طبیعت مهارنشده ای رو پرورش میدادن.  اونا مدافع ریاضت کشی، خود انکاری، و از بین بردن تمایلات شدید حسی از طریق روزه داری و مراقبه بودن.

متفکران هند باستان،  شاید بخاطر بی اعتمادیشون به حواس، علاقه ی کمی به مطالعه ی پدیده های حسی نشون میدادن. مطالعات آناتومیک هم تو اون دوره نادر بودن. با این حال، هندیان مشاهده گران دقیق بارداری بودن. اونا باور داشتن که شخصیت یک نوزاد میتونه با ویژگیهای مادر در زمان حاملگی پیشبینی بشه. مثلا، یه مادر بداخلاق و زودرنج ممکنه یه بچه ی مبتلا به صرع بدنیا بیاره، یه مادر الکلی ممکنه صاحب بچه ای با حافظه ی ضعیف بشه، و حتی یک مادر بی اخلاق میتونه پسری با خصوصیات زنانه داشته باشه. زنان، احتمالا بخاطر پتانسیلشون برای اثرگذاری، درمعرض کنترل سفت و سختی بودن. قانون مانو این قضیه رو برامون به خوبی ترسیم میکنه: هیچ عملی نباید از یک دختر جوان، یک زن جوان، یا حتی یک زن پیر، به اراده ی خودش سر بزنه… همسر خوب هرگز نباید خلاف میل شوهرش کاری انجام بده. زنان هندی ب خلاف زنان مصری، تحت سلطه ی خواست و اراده ی پدر، شوهر، و پسرانشون بودن.

هندیان باور داشتن که بیماریها از شیاطین، کثیفی، یا آلودگی نشأت میگیرن. اونا حتی معتقد بودن که ابراز هیجانی شدید میتونه اختلال روانی ایجاد کنه. هندیان از طلسمها، وردها، مراقبه، و جنگیری برای مبارزه با بیماریها استفاده میکردن. اونها بر بهداشت شخصی و پیروی از تعالیم سیذارتا گوتاما (معروف به بودا) تاکید میکردن و در یوگا درمانی و تمرینات مراقبه که برای ایجاد یک روح آرام و تسلیم طراحی شده بود، شرکت میکردن. امروزه میبینیم که دانش یوگا با سرعت آرومش بالاخره تونسته خودش رو به روانشناسی غربی برسونه.

روانشناسی و فلسفه ی یهودی در بافت یکتاپرستی مفرطی رشد پیدا کرد. باور اونها به خدای یگانه و واحد در تقابل با چندخداباوری بین النهرینیها، مصریها و یونانیا بود. تفکر و زندگی یهودی با یکی از معروفترین بیانات دینی در تاریخ معین شده: “بشنو ای اسرائیل، پروردگار یکتا خدای ماست، او پروردگار یگانه است.” وظیفه ی هر یهودی، شناختن خدای یگانه هست؛ اونم با کمک فهم کلمات یهوه که در تورات مطرح شده.

عبریان یهوه رو به عنوان منبع قدرتمند پاداش و مجازات میدیدن. به طور همزمان، اونها بر مسئولیت پذیری و آزادی انتخاب انسان پافشاری میکردن. آدمها به عنوان قربانیان دغل بازیهای طبیعت دیده میشدن. از یک لحاظ، ما موجوداتی از پوست و گوشت و خونیم، اما از لحاظ دیگه ما همچنین موجوداتی معنوی با رگه ای از الوهیت هستیم و توانایی ازخودگذشتگی برای خیر و منفعت جامعه رو داریم. هر از گاهی، عبریان نوعی جبرگرایی رو در آغوش میگیرن، اما سنت نیرومندتر یهودی عموما در قالب یه سیستم اعتقادی اگر-آنگاه مشخص میشه؛ اگر افراد از فرمانهای خداوند اطاعت کنند، آنگاه پیامدهای سودمندی نصیبشان میشود. اما شکست در اطاعت، منجر به مجازات میشه. آینده به روی انسان بازه و پاداشها و مجازاتها به رفتار آدمی بستگی دارن. این نقطه نظر پایه ای در واقع بخش عمده ای از تفکر غربی رو شکل داده.

لوب ابن نون، مورخ روانپزشکی، ادعا میکنه که ریشه های روانپزشکی تا اسراییل کهن ردیابی میشن. به طور مشابه، موردکای روتنبرگ و برنارد دایمِند، دو مورخ روانشناسی،  شواهدی پیدا کردن مبنی بر اینکه عبریان مفهومی از دیوانگی اخلاقی رو گسترش دادن. متفکران عبری همچنین رفتار آشفته رودرنظر داشتن و این در سفر دانیال نبی باب 4 آیه ی 33 به خوبی ترسیم شده: اینجوری که نبوکدالنصر از مردم انزوا پیدا کرده و این باور هذیانی رو داره که یک حیوانه. براساس تفکر عبری، خشم یهوه ممکنه بیماری روانی ایجاد کنه، اما این نافرمانی انسانه که چنین انتقامجویی ای رو برانگیخته میکنه. توضیحات شیطان شناسانه از ناراحتیهای جسمی و روانی هم در تفکر عبری و اواخر مسیحیت پیدا میشه، ولی چنین دیدگاه هایی با مفاهیم عبری از یگانگی مطلق خداوند درتعارضن. ما بعدا به این تنش در اواخر دوره ی اسپینوزا و سنتهای رازآلود یهودی دیگه برمیخوریم.

عبریان نقش اصلی رو به مرد در ازدواج میدادن اما تلمود مردان رو نصیحت میکرد که همسرانشون رو در جایگاهی بالاتر از خودشون مورد احترام قرار بدن. افراد عبری در نگاهشون به کودکانشون ویژه بودن. میوه ی رَحِم به عنوان هدیه ای از طرف خدا دیده میشد و فرزندانِ فرزندان به عنوان تاج سر پیرمردا تلقی میشدن. بطور همزمان، وظایف گسترده ای هم بر دوش کودکان  گذاشته میشد: مثلا به پدر و مادرت احترام بذار تا ایام طولانی بر روی زمین داشته باشی. توصیه ی درستی هم بود، چون که اعمال فرزندان نافرمان یا عصیانگر میتونست جنایتی بزرگ تلقی بشه و اونها رو تو دردسر بدی بندازه.

بیشتر فرهنگهای باستانی، عملیات نوزادکشی رو اجرا میکردن. عبریان تحت تاثیر عقاید مصری و بین النهرینی، احتمالا قربانی کردن کودک رو به میزان محدودی انجام میدادن. در بیشتر کشورهای حوضه ی مدیترانه، فرزندان ناخواسته در حاشیه ی تپه ها رها میشدن، به عنوان قربانی به خدایان تقدیم میشدن، به درون رودخانه انداخته میشدن، و یا به غریبه ها فروخته میشدن.کودکان گاهی بخاطر نقصهای واقعی یا خیالی و گاهی هم به فرمان سیستم دینی قربانی میشدن. هم راستا با نگاه های حاکم درباره ی زنان، دختران بیشتر از پسران قربانی نوزادکشی میشدن.

در برهه ای از تاریخ، وسعت امپراطوری بزرگ پارسی به اندازه ی قاره ی آمریکا بود.  سرزمین پارس ها کشورهای اطراف مدیترانه ی شرقی رو احاطه کرده بود و از سمت شرق تا رود سِند در هند گسترش پیدا کرده بود و ایران و افغانستان کنونی رو کامل دربر میگرفت. امپراطوری پارسی از حدود سال 900 قبل از میلاد شروع شد و از 600 قبل از میلاد تا فتح اسکندر کبیر در سال 331 قبل از میلاد شکوفا شد. برای تقریبا دو قرن، پارسی ها به عنوان رقیب سرسخت یونانیان شناخته میشدن.

سرزمین پارس محل تولد دین زرتشتی بود، که ریشه در تعالیم پیامبری به نام زرتشت داره. براساس افسانه ها، ایزد اهورامزدا تعالیمش رو برای زرتشت فاش میکنه، و منجر به ایجاد کتاب مقدس زرتشتیان به نام اوستا (یا زِند اَوستا) میشه. این کتاب شامل قوانین طب عملی بوده و طبیبان رو به سه گروه تقسیم میکنه، که یکی ازونا افرادی بودن که از کلمات مقدس برای درمان افراد استفاده میکردن. اوستا همچنین استفاده از محرکها برای تولید حس سرخوشی به عنوان درمان افسردگی رو توصیه میکنه؛ آرمان زرگران، داروساز و مورخ پزشکی، ازین عمل زرتشتیان به عنوان سرآغاز روانپزشکی یاد میکنه. اگرچه زرتشت یاد داد که فقط یک خدا وجود داره، پیروانش دنیا رو در قالب کشمکش بین اهورامزدا و انگره مینیو (اهریمن) میدیدن. فرهنگ پارسی تاثیر قابل توجهی از دوگانه انگاری الهیاتی گرفته. بیماریها و اختلالات هیجانی  به عنوان دخالتهای اهریمن درنظر گرفته میشدن، و منجر به انجام درمانهایی مثل جن گیری، وردخوانی، و مناسک دینی و جادویی میشدن. انسانها به عنوان صحنه ی آزمایش نیروهای خیر و شر دیده میشدن. براساس تفکر زرتشتی، افراد اراده ی آزاد دارن، و مختارن تا از اهورامزدا یا اهریمن پیروی کنن.

جرم و جنایت به عنوان تهاجم علیه اهورامزدا تلقی میشد و مجازات شدیدی به دنبال داشت. علیرغم نوستالژی قشنگی که ما ایرانیا نسبت به اون دوره از تاریخمون داریم، شلاق زنی در ملا عام، به میخ کشیدن، قطع عضو، و سنگسار کردن مجازاتهای رایج اون دوره بون. متاسفانه هیچوقت هم بستر فکری مولدی هم برای رشد فلسفه و علم در سرزمین پارس بوجود نیومد.

متیو مک لاود، یکی از بیشمار مورخینی بود که گفته برهه ی تاریخی 600 تا 300 قبل از میلاد در یونان، نشون دهنده ی یکی از برهه های سرشار از خلاقیت در تاریخ بشره. اگرچه فرهنگهای مدیترانه ای اولیه اثر بنیادینی  بر اندیشه ی بشر گذاشتن، ولی ما میتونیم خیلی از سنتهای فکری غربی رو تا یونان باستان ردگیری کنیم.

یونانیان باستان در جزیره ی کرِت و دیگر جزایر کوچکتر جدا از سرزمین اصلی در اوایل سال 3000 قبل از میلاد، ساکن شدن. مثل فرهنگهای دیگه، تمایز بین افسانه و تاریخ تو این دوره چندان واضح نیس. برای قرنها، شخصیت افسانه ای آگاممنون و شهر تروی فقط تو داستانهای حماسی هومر وجود داشتن. ولی وقتی گنج یاب و باستان شناس آماتور، هاینریش شلایمن، بزرگترین اکتشاف باستان شناسی قرن نوزده رو انجام داد، این دیدگاه دگرگون شد. تو 8 سالگی، شلایمن ادعا کرد که یک روز شهر تروی رو از زیر خاک بیرون میاره. و تو سال 1871، وقتی که خرابه های شهر باستانی تروی رو کشف کرد، پیشگوییش به حقیقت پیوست. اکتشاف او بر دشواریهای ارزیابی کردن داستانهای افسانه ای گذشته تاکید میکنه. درواقع، نه تنها به ساده لوحی ما اعتمادی نیس، بلکه به شکاکیتمون هم اعتمادی نیس.

یونان باستان انفجاری از کنجکاوی فکری رو ایجاد کرد، اما ما واقعا مطمئن نیستیم که چجوری این اتفاق افتاد. از نقطه نظر جغرافیایی، یونان باستان نه بهترین مکان و نه بدترین مکان برای تشکیل تمدن بود. در حالیکه فقط یک چهارم  شبه جزیره برای کشاورزی مناسب بود، از طریق ماهیگیری و شکار، غذا فراهم میشد و جنگلها هم سوخت رو تامین میکردن. مشابه بخشهای دیگه ی دنیای باستان، سیستم برده داری اوقات فراغت رو برای طبقات برتر فراهم میکرد. بنا به دلایل مختلف، یونانیان دستاوردهای مثال زدنی ای در علم، ادبیات، فلسفه، نظریه سیاسی، و هنر داشتن. علاوه بر اینا، نشونه های اولیه ی روانشناسی طبیعت گرا هم خودشو در ذهن یونانی نشون داد.

خب دیگه این اپیزود رو بهتره همینجا ببندیم. مرسی که تا اینجا منو همراهی کردین و شنونده‌ی اين قسمت بودين. تو این اپیزود، ما سفر کوتاهی به چندین تمدن باستانی داشتیم و درنهایت به مقصد اصلیمون یعنی یونان باستان رسیدیم. ولی ماجراجویی ما تازه شروع شده؛ توی اپیزود آینده سراغ گروهی از فلاسفه ی یونان باستان که قبل از سقراط فعالیت داشتن و به کیهان شناسان معروف بودن، میریم و با آرا و نظریاتشون بیشتر آشنا میشیم.

اگر ازین برنامه خوشتون اومده، حتما به دوستاتون معرفی کنید و با بقیه به اشتراک بذاریدش. میتونید از طریق مجموعه لینکهای دسترسی توی دسکریپشن و یا با آیدی انگلیسی (gavaznpodcast) پیدامون کنید. پادکست گوزن رو میتونید توی یوتیوب، اپل پادکستز، گوگل پادکستز، کست باکس، و سایر اپلیکیشنهای پادگیر سابسکرایب کنید.

یادتون نره که صفحه‌ی اینستاگرام پادکست گوزن رو برای اطلاع‌رسانی‌های آینده فالوو داشته باشید و واسه دریافت فایل‌های تکمیلی و موردنیازِ هر قسمت توی کانال تلگرام پادکست گوزن جوین بشید. از طریق وبسایت پادکست گوزن با آدرس gavaznpodcast.com میتونید به متن اپیزودها دسترسی داشته باشید و از مطالب بلاگ هم بهره مند بشید. نظرات خودتون رو هم حتما تو بخش کامنتها با من درمیون بذارین. در آخر هم یادتون نره که اپیزودهای جدید یک‌ام هر ماه، و میکرواپیزودهای جدید پونزده‌ام هر ماه، توی جیباتونه؛ پس از دستشون ندید. حرف دیگه‌ای باقی نمیمونه، تا اپیزود بعدی، فعلا.

منابع:
King, D. Brett, Viney, Wayne, and Woody, William Douglas (2016). A history of psychology: ideas and context (5th ed.). Psychology Press.
Henley, Tracy (2018). Hergenhahn’s an introduction to the history of psychology (8th ed). Cengage Learning.
Schultz, Duane P., and Schultz, Sydney Ellen (2015). A history of modern psychology (11th ed.). Cengage Learning.

لینک‌های دسترسی به پادکست:
https://gavaznpodcast.com/links

S01 E04- روان‌بازان دنیای باستان‎
برچسب گذاری شده در:                 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.