

سلام رفقا، به میکرواپیزود اول از پادکست گوزن، خوش اومدین. من سهیل اشراق هستم، میزبان شما و گویندهی این برنامه؛ اینجا هم پادکست گوزنه، جایی که توش قراره پازل شخصیت رو با شما حل کنم. برای رسیدن به این مقصود از علم روانشناسی کمک میگیرم و تو هر اپیزود سعی میکنم تا با استفاده از نظریه های مختلف، قطعهی کوچیکی ازین جورچین رو سر جاش قرار بدم. پادکست گوزن جست و جویی برای یافتن پاسخ این سواله که: گوزن بودن یعنی چی و چطور میشه گوزن شد؟
آقا من همینجا یه توضیحی درمورد نحوهی فعالیت پادکست بدم؛ پادکست گوزن قراره تو سهتا مسیر پیش بره: مسیر اصلی در قالب اپیزودهای فصلی منتشر میشه و درحال حاضر، اپیزود اول از فصل اول تحت عنوان «درجستجوی تاریخ» منتشر شده. اما اون دوتا مسیر دیگه چیه؟ توی مسیر فرعی اول که قراره در قالب میکرواپیزود منتشر بشه، قراره با هم مقاله بخونیم. ازونجایی که این چندوقت اخیر _حالا بنا به مسیر تحصیلی و شغلیم_ اکثر منابع مطالعاتیم تو حوزهی روانشناسی بوده، با خودم گفتم که بیام بعضی ازین مقالههای جالب روانشناسی رو خلاصه کنم و اونارو در قالب میکرواپیزود براتون تعریف کنم. تو این میکرواپیزودا سعی میکنم بیشتر سمت مقالههایی برم که تو ژورنالها و نشریههای معتبر _هم داخلی و هم خارجی_ چاپ شدن و تاییدیهی علمی دارن. پس اینجا به مقالاتی که تو مجلههای چاپی و اینترنتیِ عامهپسند و غیرعلمی منتشر میشن و یا محتوای انگیزشی و بازاری و اصطلاحا زرد دارن، نمیپردازیم. مسیر فرعی دوم هم در قالب ماکرواپیزود منتشر میشه و قراره که من توش با آدمای فعال تو رشتهی روانشناسی و رشتههای مرتبط گفتگو کنم و دانش و تجربهشون رو درمورد یه سری موضوعات جذاب باهاتون به اشتراک بذارم. البته این بخش احتمالا تا یه مدتی غیرفعال باشه، چون خب باید پادکست به یه سطح قابل قبولی از محبوبیت و معروفیت برسه تا این افراد هم به مصاحبه با من ترغیب بشن و دعوتمو قبول کنن. درمورد زمانبندی انتشار پادکست هم، اپیزودای اصلی، 1ام هر ماه طرفای ساعت 5 بعدازظهر بیرون میان. میکرواپیزودا رو هم، 15ام هر ماه طرفای ساعت 5 بعدازظهر منتشر میکنم، ینی کلا تو هر ماه یه اپیزود و یه میکرواپیزود بیرون بیاد.
خب، تو میکرواپیزود اول قراره بریم سر وقت مقالهای با عنوان is touch in romantic relationships universally beneficial for psychological well-being? The role of attachment avoidance که به فارسی تقریبا میشه «آیا لمس فیزیکی در روابط عاشقانه، فواید جهانشمولی برای بهزیستی روانی آدما داره؟ و اینکه نقش دلبستگی اجتنابی این وسط چیه؟ این مقاله توسط اَنیک دِبرات، جنیفر ای. اِستلِر، جاف مکدانِلد، دَکِر کِلتنر، و اِمیلی اِی. ایمپِت گردآوری شده و در سال 2020 تو ژورنال personality and social psychology bulletin منتشر شده. خب بریم ببینیم که ماجرا از چه قراره.
میدونیم که لمس عاطفی ابزار قدرتمندی برای تبادل صمیمیت تو روابط نزدیکه. بطور مشخص تو روابط عاشقانه، لمس ویژگیهای خاصی داره؛ اینکه فقط برخی بخشهای بدن مجازن تا توسط شریک عاطفی لمس بشن و اینکه تعداد این لمسها هم بالاست. مثلا تو یه پژوهش آماری، 85 درصد مردم گزارش داده بودن که تو 4 ساعت گذشته پارتنرشون رو لمس کردن. یه مروری که اخیرا انجام شد، تایید میکنه که لمس عاطفی نه تنها با سلامت رابطه و سلامت جسمانی مرتبطه، بلکه نقش مهمی تو افزایش بهزیستی روانی بازی میکنه. مثلا، لمس روزمرهی پارتنر با ارتقای خلق در کوتاه مدت و بهبودهایی تو بهزیستی روانی کلی در بلندمدت ارتباط داشته. در واقع لمس عاطفی از طریق تبادل صمیمیت، حمایت و در دسترس بودن اینکارو میکنه. یکی از پژوهشها نشون داده که هم لمس کردن و هم لمس شدن میتونه سودمند باشه. درنتیجه، به اشتراک گذشتن لمس عاطفی ببین پارتنرها یکی از عوامل مهم تو کیفیت رابطه محسوب میشه.
با این همه، چیزی که هنوز مشخص نیس، اینه که آیا لمس عاطفی اثرات مثبت مشابهی رو برای همهی مردم ایجاد میکنه یا اینکه تفاوتهای فردی این وسط دخیلن؟ ازونجایی که اجتناب از دلبستگی با نگرش منفی به لمس عاطفی همراهه، ممکنه تو این دسته از آدما رفتارهای لمس و واکنش به لمس متفاوت باشه (اجتناب از دلبستگی ینی احساس ناراحتی کردن در مواجهه با صمیمیت و ارزش دادن به استقلال). ازینا گذشته، با درنظر گرفتن اینکه بیشتر آدمایی که دلبستگی اجتنابی دارن، از بهزیستی روانی کمتری برخوردارن، لمس عاطفی میتونه دلیل این مسیله رو توضیح بده.
علیرغم شواهد گستردهای که اهمیت لمس رو تو بهزیستی روانی نشون میدن، ازینکه تفاوتهای بینفردی چطور این ارتباط رو شکل میدن اطلاعات کمی موجوده. سیستم دلبستگی، آدما رو به نزدیک موندن به اطرافیانشون سوق میده و در نتیجهی این نزدیک موندن، برای شخص امنیت فراهم میشه و بهزیستی روانیش هم در طول رشد حفظ میشه. براساس نظریه دلبستگی، تجربههایی که ما با مراقبینمون در طول رشد و البته با شریکهای عاطفیمون در بزرگسالی داریم، مجموعهی از باورهای متمایز رو دربارهی خودمون و دیگران درونمون ایجاد میکنه که میتونه پیامدهای مهمی برای نگرشمون به لمس عاطفی داشته باشه. افرادی با دلبستگی ایمن، باور دارن که دیگران عموما پاسخگو و قابل اعتمادن. این افراد با نزدیکی و صمیمیت روانی و جسمی با دیگران، راحتن و حتی ازش لذت میبرن. افرادی که دلبستگی اضطرابی دارن، تمایل دارن که خودشون رو برای دریافت مراقبت و محبتِ دیگران نالایق ببینن و همچنین دیگران رو به صورت ناپایدار و غیرقابلاعتماد درنظر بگیرن. درنتیجه، این افراد اضطراب بیشتری رو در مواجهه با صمیمیت تجربه میکنن و گزارش میدن که همواره به لمس عاطفی بیشتری نسبت به اون مقداری که واقعا دریافت میکنن، احتیاج دارن. اما جالبه که این آدما رفتارهای لمس مشابهی با افراد دلبستهی ایمن از خودشون نشون میدن (رفتارهای لمس ینی رفتارهای مثل گرفتن دست، نازش کردن، در آغوش گرفتن، بوسیدن، ماساژ دادن و غیره). این گزارش دادن کمبود داشتن و در عین حال بروز رفتارهای لمس نرمال در دلبستههای اضطرابی، دمدمیمزاجی و دو سویه بودنشون رو نسبت به صمیمیت نشون میده. علاوه بر اینا، سرنخهای غیرکلامیِ محبت روی آدمای دلبستهی اضطرابی اثر چندانی نمیذاره، در حالی که روی دلبستههای اجتنابی میذاره.
افراد دلبستهی اجتنابی، آدمای دیگه رو غیرقابلاعتماد، غیرقابلدسترس و نامهربان ببینن. واسه همینم، این افراد تمایل دارن تا نیازهای دلبستگیشونو انکار کنن، اهمیت صمیمیت رو نادیده بگیرن و برای استقلال و خودمختاری ارزش زیادی قایل بشن. متناسب با این بیعلاقگی به صمیمیت روانی، دلبستههای اجتنابی نگرش مشابهی به صمیمیت جسمی هم نشون میدن؛ اونا رویگردانی و اجتناب بیشتری نسبت به لمس عاطفی نشون میدن و نگاه منفیتری به آغوش و نوازش دارن. درنتیجه، وقتی پارتنر این اشخاص به لمس عاطفی نیاز داره، اینا کمتر میتونن نیاز شریکشون رو برآورده کنن و بطور کلی نسبت به دلبستههای ایمن، کمتر شریکشون رو لمس میکنن. علاوه بر این، تو پژوهشی هم نشون داده شد که زنانی که دلبستگی اجتنابی بالایی دارن، تو موقعیتهای اضطرابآور، تسکین و تسلای جسمانی پارتنرشون رو پس میزنن.
دلبستگی اجتنابی با افسردگیِ بیشتر، اضطرابِ بیشتر و سمپتومهای سوماتیکِ بیشتر درارتباطه و خلقِ مثبت کمتری در روز رو هم پیشبینی میکنه. این همبستگیهای منفی حتی به پارتنرهاشونم گسترش پیدا میکنه و شریکهای افراد دلبستهی اجتنابی هم افسردگیِ بیشتری گزارش دادن. لمس عاطفی میتونه این ارتباطها رو توضیح بده. یه احتمال اینه که دلبستگی اجتنابی میتونه رابطهی بین لمس و بهزیستی رو کمرنگ کنه و به عبارتی اثر لمس رو خنثی کنه. بطور مشخص، در حالیکه که افراد دلبستهی ایمن رابطهی مثبتی بین لمس و بهزیستی نشون میدن، دلبستههای اجتنابی رابطهی خنثی و حتی رابطهای منفی رو بین لمس و بهزیستی بروز میدن. این همون فرضیهی اول ما یا فرضیهی خنثیسازیه. حمایت نظری ازین فرضیه، اینو مطرح میکنه که چون دلبستههای اجتنابی بقیه رو غیرقابلاتکا و غیرقابلاعتماد میبینن، تمایل دارن که خوداتکایی و استقلالشون رو حفظ کنن. بطور کلی، این افراد نیاز کمی به نزدیکی رو تو روابطشون گزارش میدن و از لمس بیشتر پرهیز میکنن. تو یه آزمایشی، از پارتنرهای افرادی با دلبستگیهای مختلف، خواسته شد تا اونارو تحت شرایط معینی لمس کنن؛ نتیاج این بود که دلبستههای اجتنابی _برخلاف دلبستههای ایمن و اضطرابی_ هیچ بهبودی رو تو وضعیت دلبستگیشون نشون ندادن.
اما با این حال، سایر شواهد پژوهشی نشون میدن که علیرغم نگرش منفی دلبستههای اجتنابی به صمیمیت، اونها میتونن از اعمال مثبت پارتنرشون سود ببرن. اگرچه این افراد عموما حمایت اجتماعی رو پس میزنن، ولی سطوح بالای حمایت شریک عاطفیشون، میتونه براشون مفید واقع میشه. داشتن تجربیات مثبت با شریک عاطفی، میتونه خلق منفی پایینتری رو تو دلبستههای اجتنابی پیشبینی کنه. از طرفی، شکرگزاری و قدردانِی پارتنرِ این افراد، میتونه کیفیت کلیِ رابطه رو افزایش بده. پس اگر لمس عاطفی میتونه بهزیستیِ دلبستههای اجتنابی رو افزایش بده، ما به فرضیهی دوم یا فرضیهی میانجیگری میرسیم که میگه دلبستگی اجتنابی منجر به تعداد لمسهای عاطفی کمتر میشه، و این کمبود لمس هم، پایین بودن بهزیستی روانی این افراد رو توضیح میده. پس این مقاله، قراره دو فرضیه رو درمورد لمس عاطفی، بهزیستی روانی، و دلبستگی اجتنابی آزمایش میکنه:
فرضیه اول میگه که دلبستگی اجتنابی بالا، رابطهی مثبت بین لمس عاطفی و بهزیستی رو خنثی یا حتی منفی میکنه.
فرضیه دوم هم میگه که دلبستگی اجتنابی منجر به تعداد لمسهای کمتر میشه و لمس کمتر هم با بهزیستی روانی پاینتر مرتبطه.
اما این فرضیات چجوری آزمایش شدن؟ محققای این مقاله، سه تحقیق مجزا انجام دادن؛ تحقیق اول، یه تحقیق مقطعی در مقیاس بزرگ بوده که از روش خودگزارشدهی استفاده شده. تو این تحقیق، از یه نمونهی 1604 نفری استفاده شده. تمامی این افراد بین 21 تا 73 سال سن داشتن و در لحظهی انجام تحقیق، تو رابطهای عاشقانه حضور داشتن که بیش از 6 ماه از عمر رابطه میگذشته. پارامترهایی مثل سبک دلبستگی، بهزیستی روانی و رفتارهای لمس هم در قالب پرسشنامههای خودگزارشدهی اندازهگیری شدن.
تحقیق دوم، یه تحقیق دوگانهس که توش از خودگزارشدهی مقطعی و همچنین اندازهگیریهای مشاهدهای تو ستینگ ازمایشگاهی استفاده شده. تو این تحقیق، یه نمونهی نهایی از 66 زوج شرکت داده شد که بین 17 تا 51 سال سن داشتن. این زوجها علاوه بر انجام دادن خودگزارشدهی مبتنی بر پرسشنامهها، به آزمایشگاه دعوت شدن و ازشون خواسته شد تا سه گفتگو با هم صورت بدن و نقش شنونده و گوینده رو با هم عوض کنن. فیلم مکالمات ضبط شد و خلق مثبت و رفتارهای لمسشون توسط مشاهده گران بیرونی اندازهگیری شد.
تحقیق سوم یه تحقیقِ نمونهبرداری تجربهس که بصورت دوگانه و بومشناسانه انجام شده و میزان لمس بین زوجهارو تو زندگی روزمره اندازه گرفته. تو این تحقیق، نمونهای از 98 زوج شرکت کردن. تمامی زوجها بالای 18 سال سن داشتن، عمر روابط عاطفیشون بیش از 2 سال بود و همچنین زیر یه سقف با هم زندگی میکردن. سبک دلبستگی زوجها از طریق پرسشنامه اندازهگیری شد و همچنین از شرکت کنندهها خواسته شد تا به مدت 28 روز، هر روز عصر، از طریق پرسشنامه، میزان خلق مثبت و رفتارهای لمس رو تو اون روز گزارش بدن و نتایج رو هم به پارتنرشون نشون ندن.
اما نتایج این سه تحقیق درمورد فرضیهها چی بود؟ هیچکدوم از نتایج تحقیقات، از فرضیهی اول (یا فرضیهی خنثیسازی) حمایت نکردن. در عوض، تحقیقات از فرضیهی دوم (یا فرضیهی میانجیگری) پشتیبانی کردن و نشون دادن که رابطهی لمس عاطفی و بهزیستی روانی، فارغ از نوع دلبستگی همواره مثبته. همچنین مشخص شد که سطوح پایینتر لمس مشترک در زوجها با دلبستگی اجتنابی رابطه داره، که این توضیح میده چرا دلبستههای اجتنابی از بهزیستی روانی پایینتر برخوردارن. آدما فارغ از میزان دلبستگی اجتنابیشون، از لمس عاطفی منفعت میبرن و این نشون میده که نیاز به لمس عاطفی یه نیاز انسانی و همگانیه و تفاوتهای فردی نمیتونه این موضوع رو تغییر بده. حتی اونایی که ادعا میکنن که از نزدیکی خوششون نمیاد هم، از لمس عاطفی بهره میبرن. یه پژوهش کیفی هم نشون داده که کسایی که از لمس پرهیز میکنن هم، درنهایت معتقدن که لمس عاطفی جزءیی حیاتی از رابطهی عاشقانه محسوب میشه.
با اینکه اثر یه لمس عاطفی روی بهزیستی روانی بهخودیِ خود زیاد نیس، ولی همین آثار کوچیک تو بلندمدت سیر تجمعی پیدا میکنن و بهبودهای اساسی رو تو بهزیستی روانی اعمال میکنن. ازونجایی که دلبستگی اجتنابی با حس تنهایی هم درارتباطه، یافتههای این مقاله پیشنهاد میدن که لمس عاطفی، میتونه ابزار خوبی برای از بین بردن حس تنهایی و طردشدگی در افراد دلبستهی اجتنابی باشه. یه مورد دیگه هم اینکه دلبستههای اجتنابی شدیدا احساس نیاز دارن تا هیجانات خودشون رو کنترل کنن. رو این حساب، این افراد احتمالا درمورد لمس عاطفی هم این نیاز به کنترل کردن رو داشته باشن. واسه همینم بهتره که رفتارهای لمس درمورد این افراد، به اختیار و ارادهی خودشون انجام بشه.
نتایج این مقاله همچنین نشون میده که چون دلبستههای اجتنابی، رفتارهای لمس کمتری از خودشون بروز میدن، این مسیله حتی روی بهزیستی روانیِ شریکِ عاطفیشون هم اثر منفی میذاره. با همهی این حرفا، هنوز مشخص نیس که آیا دلبستههای اجتنابی به تمایلشون به لمس نکردن، هشیاری کامل دارن یا نه. ازونجایی که میدونیم این افراد حداقل به تجربهی عاطفیشون، هشیاری کمتری دارن، ممکنه خیلی متوجه نشن که دارن رابطهشونو دچار کمبود لمس میکنن. رو همین حساب، یه مداخلهی حمایتی و درمانی واسه این افراد، میتونه این باشه که اونارو از چگونگی فاصله انداختن تو روابط بینفردی به دست خودشون، هشیار کنه.
درنهایت اینکه نتایج این مقاله، 3 تا نکتهی فرعی جالب هم تو خودشون داشتن؛ اولی این بود که دو پارامتر سن و طول عمر رابطه، با اثر منفی دلبستگی اجتنابی رابطهی مثبت داشتن. ینی هرچقدر سن افراد و طول مدت رابطهشون بالاتر میره، وجود دلبستگی اجتنابی اثر منفیتری روی لمسهای عاطفی و در نتیجه بهزیستی روانی زوجها میذاره. این قضیه نشون میده که هرچقدر مداخلات حمایتی و درمانی زودتر درمورد این افراد انجام بگیره، نتیجهی بهتری حاصل میشه و از بروز پیامدهای منفیتر توی سنین بالاتر پیشگیری میشه.
نکتهی دوم، این بود که جنس تو رابطهی بین دلبستگی اجتنابی، لمس و بهزیستی روانی بیتاثیره. من به شخصه انتظار داشتم که نتایج یافت شده توی زنها پررنگتر از مردها خودشو نشون بده، ولی خب شدت رابطهی بین این سه متغیر هم تو مردا و هم تو زنا یکسان بوده. همونطور که قبلتر هم گفتیم، بنظر میاد لمس عاطفی یه نیاز همگانیه و آنچنان از تفاوتهای فردی تاثیر نمیگیره.
نکتهی جالبِ سوم هم، موقع کنترل کردن متغیر فعالیت جنسی مشخص شد. بنظر میاد که لمس عاطفی حتی اگه بلافاصله قبل و بعد از فعالیت جنسی خودشو نشون بده، نباید با فعالیت جنسی یکی گرفته بشه. لمس عاطفی و فعالیت جنسی، حداقل وقتی حرف از دلبستگی اجتنابی و بهزیستی روانی باشه، نقش کاملا متفاوتی رو بازی میکنن. به عبارتی هر چقدر که یه زوج، عملکرد جنسی فعال و مطلوبی داشته باشن، باز نمیشه نتیجه گرفت که از اثرات مثبت لمس عاطفی روی بهزیستی روانی هم بهرهمندن.
خب آقا، اینم از این. مرسی که تا اینجا منو همراهی کردین و شنوندهی اين قسمت بودين.
اگر ازین برنامه خوشتون اومده، حتما به دوستاتون معرفی کنید و با بقیه به اشتراک بذاریدش. میتونید از طریق مجموعه لینکهای دسترسی توی دسکریپشن و با آیدی انگلیسی (gavaznpodcast) پیدامون کنید. پادکست گوزن رو میتونید توی یوتیوب، اپل پادکستز، گوگل پادکستز، کست باکس، و سایر اپلیکیشنهای پادگیر سابسکرایب کنید.
یادتون نره که صفحهی اینستاگرام پادکست گوزن رو برای اطلاعرسانیهای آینده فالوو داشته باشید و واسه دسترسی به فایلهای تکمیلی و موردنیاز برای هر قسمت توی کانال تلگرام پادکست گوزن جوین بشید. از طریق لینک حامی باش هم میتونید با مبلغ دلخواه خودتون از پادکست گوزن حمایت مالی انجام بدید. نظرات خودتون رو هم حتما تو بخش کامنتها با من درمیون بذارین. این پادکست یه برنامهی مستقله که با سرمایه گذاری های شخصی تولید میشه، درنتیجه به پشتیبانی و دلگرمی شما برای پایداری و پیشرفت نیاز داره. پس اگر ازش لذت میبرید و یاد میگیرید، لطفا حامی گوزن باشید. حرف دیگهای باقی نمیمونه، تا میکرواپیزود بعدی، فعلا.
لینکهای دسترسی به پادکست:
https://gavaznpodcast.com/links